مظلومترین نگاه تاریخ بقیع
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم واهلک اعدائهم من الجن والانس من الاولین والاخرین آمین یا رب العالمین اندوه داغی که دارد ،پیغام دردی بزرگ است دردی که مثل اسارت ، زخم نبردی بزرگ است با خود نشستن ، نگفتن ،ازالتهاب درونی شاید فرو خوردن غم ، در بغض فردی بزرگ است ! گفتم ،چگونه بگویم ،از موج غم های کوچک ؟! وقتی سخن از شکوه دریا نوردی بزرگ است ! در ازدحام شب و غم ، همپای خورشید می رفت گویی که دست نحیفش ، در دست مردی بزرگ است ! ** فریاد اورا که پژمرد ، دیدم که مردم شنیدند وقتی که آهسته می گفت : دردم چه دردی بزرگ است ! *** فدای غربت جانکاهت خاتون سه ساله ! بی بی رقیه جان ! السلام علیک یا بنت ولی الله ! السلام علیک یا ابا عبدالله ***** شهر در عمق سکوت لحظات اندوهباری را پشت سر می گذارد ! گویی به دنبال تکرار خاطره ای است که تلخی آن را پیشتر تجربه کرده است **** آن روز ، تابوت مظلومانه ی امامی بود و شانه چند مرد نا آگاه, و امروز شانه تنگ مردمانی است و عطر تابوت امامی در نهایت مظلومیت، امامی که نه در نهایت جوانی و بهار زندگانی، تاثیر زهرآگین خزان را بر جان خویش به تماشا بنشیند . گویی تمام آسمانیان میهمان بغدادند ، میهمان سوگی غریبانه غریبانه مثل داغ های نینوایی ! کجایید شانه های سبز مدینه ؟ این شانه های نامحرم بسی نامهربانند! کجایید کوچه های مدینه تا مرثیه خورشید را به گریه بنشینید ، این کوچه ها همیشه با خورشید نامحرمند! کجایید بانوان حرم که با فرشتگان الهی مویه گر شوید! کجایید داغ پروردگان حریم ولایت که امروز ر وز ماتم آل الله است ! *** معتصم در سیاهی جامه و بغداد در تیرگی جهل دست و پا می زنند ، هنگام ظهور خورشیدی بود که پیام آور انوار آسمانی ولایت باشد ، تا ابرهای تیره جهالت را از اذهان امت بزدایند! از بخشش های کلامش تا کرامت های مرامش ، عوام و خاص بهره می بردند و چتر انوار الهی اش همه را یکسان به " طور " معرفت رهنمون می گشت ! دشمنانی که تنها هنرشان در خلافت ، ظلم و تنها تکییهگاهاشان در دیانت ، تعصب و جهل بود نه خیری در نسبت شان بود و نه خیری در وصلت شان . ام فضل هاشان ، بی فضییلت تریت زنان و معتصم هاشان بی عصمت ترین مردان ، علماشان جهل اندیش و حکاماشان کافر کیش بودند . صورت هاشان تبسم آذین و دل هاشان نفرت انگیز بود . جامه هاشان سیاه ، دلهاشان سیاه و چهره هاشان از شدت تعصب و جهل سیاه سیاه بود . کسی باید می بود تا این همه تیرگی را از اذهان بزداید! باید کسی بود تا معارف راستین الهی را به عوام و خواص می آموخت! اما دریغا که این دنیای سفله پرور اهریمن حسادت را برای مبارزه با نور علم و معرفت پرورانیده است ! دریغا که میزبانان نامهربان پاس میهمان نگه نداشتند میهمانی که آسمان و زمین مقابل نامش قد به تکریم خم می کرد ! آن روز بغداد بود و نهمین خورشید ولایت که غریبانه به همجواری جد مبارکش می رفت ، به همجواری کسی که تلخی خاطره هایش را زندان های هارون همواره به یاد می آورند ! تابوتی از نور به آسمان و تابوتی از نور به کاظمین نزدیک می شد و زمان زمان وداع عالم خاک با با فرزند افلاک بود ، فرزندی که از پرتو آیینه افلاک وجودش ، انوار حق به دل ها می تابید و گمگشتگان مسیر حق را به حق رهنمون می شد ! درود خداوند بر تو و شهادت غریبانه ات باد یا مولا یا جوادالائمه!
By Ashoora.ir & Night Skin